سجاده ای که دلش آسمان می خواست.

سلام که نام مبارک اوست.
سجاده ای که دلش آسمان می خواست.

خدا می داند چقدر دست به دامان زائران نور شدم.
رد همه ی کاروان هایی که به چشمه نور می رفت را گرفتم و به همه سلام دادم.
سلام دادم که به تو برسانند...
آن ها که بازگشته اند بی جواب بوده اند و آن ها که جواب گرفته اند هرگز باز نگشته اند.

بهانه های دلتنگی
مرا زیبا به خاطر بسپار...

بازی

سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ب.ظ


صفوف فشرده و بهم پیوسته نماز را

کودکی بهم زده بود

درازکش با مُهر بازی می کرد

و ما با نماز بازی می کردیم

او برنده این بازی بود... 

علی لاری زاده



۹۲/۰۵/۲۹

یا الله (۵)

۳۰ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۰۱ ساحل مرجانی
ها والله ...
خدایانمازهای ماروخالی از یاد دنیا قرار بده
دلم کودکی می خواهد...
ساده و رها...
در آغوش فرشتگان...
همه چیز را بازیچه ی بچه بازی هایمان کرده ایم...

حل می شوند با تو مسائل یکی یکی

پیچ و خم تمام منازل یکی یکی

آغاز عشق "حب" و سرانجام آن "جنون"...

طی می شوند با تو مراحل یکی یکی

مهر تو کافی است برای نجات ما

امواج می رسند به ساحل یکی یکی

با "پا به جای پای کریمان گذاشتن"

ایجاد می شوند فضائل یکی یکی

شغلی شریف تر ز گدایی نیافتم

باید عوض شوند مشاغل یکی یکی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی