سجاده ای که دلش آسمان می خواست.

سلام که نام مبارک اوست.
سجاده ای که دلش آسمان می خواست.

خدا می داند چقدر دست به دامان زائران نور شدم.
رد همه ی کاروان هایی که به چشمه نور می رفت را گرفتم و به همه سلام دادم.
سلام دادم که به تو برسانند...
آن ها که بازگشته اند بی جواب بوده اند و آن ها که جواب گرفته اند هرگز باز نگشته اند.

بهانه های دلتنگی
مرا زیبا به خاطر بسپار...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مُهر» ثبت شده است


صفوف فشرده و بهم پیوسته نماز را

کودکی بهم زده بود

درازکش با مُهر بازی می کرد

و ما با نماز بازی می کردیم

او برنده این بازی بود... 

علی لاری زاده



نور
۲۹ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۵ ۵ یاالله